نشلجي

نشلجي

فرهنگي، ديني و قرآني

شتر هم به شوخی به دنبال موش روان شد و با خود گفت: بگذار تا این حیوانك لحظه‌ای خوش باشد, موش مهار را می‌كشید و شتر می‌آمد. موش مغرور شد و با خود گفت: من پهلوانِ بزرگی هستم و شتر با این عظمت را می‌كشم. رفتند تا به كنار رودخانه‌ای رسیدند, پر آب, كه شیر و گرگ از آن نمی‌توانستند عبور كنند. موش بر جای خشك شد.

شتر گفت: چرا ایستادی؟ چرا حیرانی؟ مردانه پا در آب بگذار و برو, تو پیشوای من هستی, برو.

موش گفت: آب زیاد و خطرناك است. می‌ترسم غرق شوم.

شتر گفت: بگذار ببینم اندازة آب چقدر است؟ موش كنار رفت و شتر پایش را در آب گذاشت. آب فقط تا زانوی شتر بود. شتر به موش گفت: ای موش نادانِ كور چرا می‌ترسی؟ آب تا زانو بیشتر نیست.

موش گفت: آب برای تو مور است برای مثل اژدها. از زانو تا به زانو فرق‌ها بسیار است. آب اگر تا زانوی توست. صدها متر بالاتر از سرِ من است.

شتر گفت: دیگر بی‌ادبی و گستاخی نكنی. با دوستان هم قدّ خودت شوخی كن. موش با شتر هم سخن نیست. موش گفت: دیگر چنین كاری نمی‌كنم, توبه كردم. تو به خاطر خدا مرا یاری كن و از آب عبور ده, شتر مهربانی كرد و گفت بیا بر كوهان من بنشین تا هزار موش مثل تو را به راحتی از آب عبور دهم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , nashalji.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com